معنی ورزش اروپایی

حل جدول

ورزش اروپایی

گلف


ورزش سنتی

ورزش زورخانه‌ای


ورزش

تمرین،نرمش

فرهنگ فارسی هوشیار

اروپایی

(صفت) منسوب به اروپا هر چیز که در اروپا سازند و از اروپا آورند: اجناس اروپایی، اهل اروپا مردم اروپا. یا زبانهای اروپایی. زبانهایی که در اروپا متداول است مانند: انگلیسی فرانسوی آلمانی ایتالیایی اسپانیایی پرتقالی سوئدی نروژی دانمارکی هلندی و غیره.


اروپایی ماب

(صفت) کسی که از آداب و رسوم و رفتار و طرز زندگی اروپاییان تقلید میکند کسی که تظاهر به شیوه های اروپایی میکند فرنگی ماب.


ورزش

اجرای مرتب تمرینهای بدنی بمنظور تکمیل قوای جسمی و روحی، اکتساب، تحصیل، حاصل کردن

لغت نامه دهخدا

ورزش

ورزش. [وَ زِ] (اِمص، اِ) ورزیدن. (برهان) (آنندراج). رجوع به ورزیدن شود. || اجرای مرتب تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی. (فرهنگ فارسی معین). || کسب. (منتهی الارب). اکتساب. (یادداشت مؤلف). به دست کردن. به دست آوردن. حاصل کردن. تحصیل. اندوختن. گرد آوردن. عمل کردن. کار کردن. (فرهنگ فارسی معین):
که چندین بورزید مرد جهود
چو روزی نبودش ز ورزش چه سود.
فردوسی.
هر کار که تو در جهان از بهر مرادی و شهوتی بکنی هم از آن وجه بر تو رنجی مستولی شود که ترا از ورزش آن پشیمان کند. (کتاب المعارف).
|| زرع. کشت. (یادداشت مؤلف):
بماندند پیران بی پا و پر
بشد آلت ورزش و ساز و بر.
فردوسی.
|| شغل. عمل. حرفه. سعی. کار. (ناظم الاطباء). پیشه. (فرهنگ فارسی معین). کار با مشقت و تعب. محنت. (ناظم الاطباء):
بشد رأی و اندیشه و کشت و ورز
که مردم ز ورزش همی گیرد ارز.
فردوسی.
شما دیر مانید و خرم بوید
به رامش سوی ورزش خود شوید.
فردوسی.
به مطبخ هوس و فکرت تو بی ورزش
هزار بره ٔ ناپخته هست و ناخورده.
سوزنی.
|| تمرین و مشق. (یادداشت مؤلف). ملکه. پراتیک. هرکاری که بسیار و پی درپی کنند برای آنکه در آن هنرمند و کامل شوند. (آنندراج). مداومت دادن در هر کاری. (ناظم الاطباء):
با بلاهای دوست ورزش کن
خویشتن را بلندارزش کن.
اوحدی.
هرچه ورزش کنی همانی تو
نیکویی کن اگر توانی تو.
اوحدی.
|| کوشش و جهد. || فایده. حاصل. منفعت. || پرهیز. اجتناب. || زهد. || ریاضت و حرکات و اعمال مخصوصه که برای قوت اعمال بدنی همه روزه به جای می آورند. (ناظم الاطباء).

فارسی به عربی

اروپایی

اوروبی


ورزش

تمرین، ریاضه، ممارسه

واژه پیشنهادی

اروپایی

فرنگی

فرهنگ معین

اروپایی

(اُ) (ص نسب.) منسوب به اروپا، از مردم اروپا (یکی از قاره های پنجگانه کره زمین).،~ مآب کسی که از آداب و رسوم و رفتار و طرز زندگی اروپاییان تقلید می کند.


ورزش

(اِمص.) تمرین، کار پیاپی و مرتب، (اِ.) انجام حرکات بدنی خاص برای تقویت عضلات. [خوانش: (وَ زِ)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

ورزش

بازی، نرمش، تمرین، مشق، ممارست، اسب‌سواری، بسکتبال، پرش، پیاده‌روی، دو، شنا، فوتبال، کشتی، والیبال، هندبال

فارسی به ایتالیایی

ورزش

allenamento

sport

معادل ابجد

ورزش اروپایی

743

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری